-
نگه داشته ها و دور انداختنی های زندگی ما
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 09:25
تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی کی میدونه چه وقت شاید به دردتون بخوره؟ تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟ تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا...
-
این چهار جمله شما را تکان نمیدهد..؟
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 10:52
ز اهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد... اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفتای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که... افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کردهای؟ سوم کودکی دیدم که...
-
نیایش برای صلح
جمعه 8 مهرماه سال 1390 07:20
خداوندا مرا وسیله صلح خویش قرار ده آنجا که کین است، بادا که عشق آورم آنجا که تقصیر است، بادا که بخشایش آورم آنجا که تفرقه است، بادا که یگانگی آورم آنجا که خطا است، بادا که راستی آورم آنجا که شک است، بادا که ایمان آورم آنجا که نومیدی است، بادا که امید آورم آنجا که ظلمات است، بادا که نور آورم آنجا که غمناکی است، بادا که...
-
ای دبستانی ترین احساس من ...
جمعه 1 مهرماه سال 1390 09:49
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مکارو دزد دشت وباغ روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمکت جا...
-
پادشاه فصل ها پاییز
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 20:16
باغ من … آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر با آن پوستین سرد نمناکش باغ بی برگی روز و شب تنهاست ؛ با سکوت پاک غمناکش ساز او باران ؛ سرودش باد جامـه اش شولای عریـانی ست ور جز اینش جامه ای باید؛ بافته بس شعله ی زر تار پودش باد گو بروید یا نروید ؛ هر چه در هر جا که خواهد یا نمیخواهد باغبان و رهگذاری نیست باغ نومیدان ؛ چشم...
-
اقا سلام اقا سلام سلام اقای خوبی
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 10:11
اقا سلام سلام اقا سلام اقای خوبی خورشید من کی میرسی جمعه شبی غروبی بابا بزرگ میگه بیای تویی که غرق نوری یه لحظه حس نمیکنم حتی یه لحظه دوری اقا سلام سلام اقا سلام اقای خوبی بابا براتون جمعه ها یه نذره خوبی داره همیشه فانوس میبر ه تو کوچه ها میزاره اسم پر از مهر تو رو که میشنوه یه موقع گوشه ی چشم های مامان همیشه اشک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 12:08
با خود پیمان ببندید با خود پیمان ببندید آنقدر قوی شوید که هیچ چیز و هیچ چیز و هیچ چیز آرامش ذهنیتان را به هم نریزد. با خود پیمان ببندید در هر گفتگویی کلامی از سلامتی شادی و ثروت را بر زبان جاری سازید. باخود پیمان ببندید، همواره تواناییهای دوستانتان را به آنها یادآور شوید (حس خوب مفید بودن را برای دوستانتان بوجود...
-
ای دیوانه لیلایت منم!
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 20:24
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست سجــــده ای زد بر لــــب درگـــــاه او پـر زلیــــلا شــد دل پـــــــــر آه او گفت یــا رب از چه خـوارم کــرده ای بر صلیــب عشــــق دارم کرده ای جـــــام لیـــــلا را به دستــــم داده ای واندر این بازی شکســتم داده ای نشتر عشـقــــــش به جانــم می زنی دردم از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 خردادماه سال 1390 14:36
داشتم با خودم کلنجار میرفتم راجع به یه موضوع که میشه گفت تا حدودی تمام ذهنم رو قصد داشت به تصرف خودش در بیاره که با خداوند غزل به تفال سری زدم ابیات زیر امد : نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 14:10
فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را همزمان در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض...
-
میلاد بزرگ بانوی دو عالم مبارک باد
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 08:05
-
تقدیم به مادرم و روح بزرگ پدرم
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 08:02
مادرم شبنم گلبرگ حیات پدرم عطر گل یاس بقاست مادرم وسعت دریای گذشت پدرم سا حل زیبای لقاست مادرم آئینه حجب و حیا پدرم جلوه ایمان و رضاست مادرم سنگ صبور دل ما پدرم درهمه حال کارگشاست مادرم شهر امیداست و هنر پدرم حاکم پیمان و وفاست مادرم باغ خزان دیده دهر پدرم برسرما مرغ هماست مادرم موی سپید کرده زحزن پدرم نقش همه خاطره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 07:58
هزاران سال با حسرت نشستم به او دل بستم و از خود گذشتم ولیکن سرگذشتم این سه حرف است تراشیدم... پرستیدم.. شکستم.
-
شهادت حضرت فاطمه الزهرا تسلیت باد
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 12:56
-
بزرگداشت روز معلم گرامی باد
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 07:56
امام على(سلام الله علیه): قُمْ عَن مَجلِسِکَ ِلأبیکَ و مُعَلِّمِکَ و إن کُنتَ أمیراً. به احترام پدر و معلّمت از جاى برخیز، گرچه فرمانروا باشى. حکمت نامه کودک – ص 308-ح 448
-
15روش در تصمیم گیری منطقی
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 07:57
تصمیمگیری هنر و شاخص مهمی برای شناخت رشد عقلی، عاطفی، اجتماعی و روانی افراد میباشد، کسانی که به چنین رشدی نرسیده باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که اجازه دهند دیگران برای آنان تصمیمگیری کنند. راهکارهای تصمیمگیری درست و منطقی: 1- در تصمیمگیری بهتر است با افراد آگاه، متخصص و با تجربه مشورت نماییم. 2- در مورد تصمیمات...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 13:22
اى کرمت همنفس بى کسان جز تو کسى نیست ، کس بى کسان بى کَسَم و، هم نفس من توئى رو به که آرم ؟ که کس من توئى کون و مکان ، مظهر نور تواند جمله جهان ، محض حضور تواند در دل هر ذرّه بود، سیر تو نیست درین پرده کسى ، غیر تو جز تو کسى نیست ، به بالا و پست ما همه هیچیم و، توئى هر چه هست
-
شور زندگی
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 08:10
همه چیز تغییر مییابد و هیچ چیز حتی برای یک لحظه ثابت نمیماند. اگر تو از این نکته آگاه شوی، میل و اشتیاقِ تا ابد ثابت نگه داشتن امور در تو فروکش میکند و آنگاه آزاد و رها میشوی. ناگهان احساس میکنی کاملاً آزاد و رهایی. دیگر هیچ چیز تو را آشفته نمیکند. نمیتواند که تو را آشفته کند. تو به این دلیل آشفته میشوی که...
-
زندگی مدار صفر درجه ست
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 18:44
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که...
-
سال نو بر تمامی دوستان عزیزم مبارک
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 13:57
-
میلاد نبی مکرم اسلام مبارک باد
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 08:57
سپیده سر زده برخیز توکل کن خدا با ماست دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست نگاه کن آن خروسی را که پشت پنجره پیداست که آواز قشنگش در میان دستهای ماست نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست نگاه کن روشنایی را میان دستهای ماست دوباره روز می آید چقدر این آفتاب آقاست نگاه کن بالهای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 19:13
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید و رفت یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت من در سکوت و بغض و شکایت ر سرنوشت خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت تا از خیال گنگ رهایی رها شوم بانگی به گوش خواب سکونم کشید و...
-
به احترام باران
شنبه 25 دیماه سال 1389 07:40
ای مهربـانتـر از برگ در بوسه های باران .... بیـــــداری ستــــــاره در چـــــشـــــــم جویباران آیینه نگـــاهت پـــیوند صــبــــح و ســـــــاحل .... لبخـند گــاهگــاهت صــــبــــح سـتـــــاره باران بــآزا که در هــوایت خــــامـــــوشی جنـــــونم .... فریـــــادهــا برانگیــخت از سنــگ کوهساران ای جویـبار جــاری ، زین...
-
خداوندا قرارم باش
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 15:25
به درگاهی پناه آوردهام کز در نمیراند که هرکس را که درماندهست سوی خویش میخواند امید اولی که هر زمان او را رها کردم، امید آخرم شد نام او را تا صدا کردم خداوندا، خداوندا قرارم باش و یارم باش جهان تاریکی محض است، میترسم، کنارم باش اگر گم کردهام در این همه بیراهه راهم را تویی که میبری سوی سپیدیها نگاهم را صدایم...
-
رازهای زندگی برتر...
جمعه 3 دیماه سال 1389 16:58
رازهای زندگی برتر ۱-هر روز با سه نفر سلام و احوالپرسی کن. ۲-حداقل سالی یک بار نظاره گر طلوع خورشید باش (تا عظمت خداوند را به تماشا بنشینی) ۳-دل دیگران را بدست آور. ۴-در هر بهار گلی در باغچه ات بنشان. ۵-همیشه در سلام پیشقدم باش. ۶-نسبت به خودت و دیگران بخشنده باش. ۷-راز نگه دار باش. ۸-دوستان خود را با هدایای غیر منتظره...
-
یلدا مبارک
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 17:56
-
لیش تأخر عباس؟
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 17:24
من البین یاحسین من زغری و شاب الراس وای از دست جدا؛ ای حسین! از غمت در کودکی موی سرم سفید شد. تانیت نادیت لیش تأخر عباس؟ انتظار کشیدم؛ فریاد برآوردم؛ چرا عباس دیر کرد؟ ریته یـمی .. یـجلی همی .. وینه عمی کاش پیش من می ماند و غم مرا برطرف می ساخت؛ عمویم کجاست؟ لیش تأخر عباس؟ چرا عباس دیر کرد؟ أنا یاحسین العزیزة ... سکنة...
-
ماه و آب
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 17:06
مشک برداشت که سیراب کند دریا را رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب ماه می خواست که مهتاب کند دریا را تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا پس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید ماه افتاد که محراب کند دریا را تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب زخم می خورد که خوناب کند دریا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 07:30
-
سخن پند آموز
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 13:37
ع ظمت خدای هر کس به اندازه بزرگی مغز اوست و به بیان دیگر، بزرگی خداوند به قدر شایستگی ماست.(( موریس مترلینگ ))