یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند
پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز
عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با
بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.. برخی «دادن گل و
هدیه» و «حرف های دلنشین » را راه بیان عشق عنوان
کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها
و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند .
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه
خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی
تعریف کرد:
ادامه مطلب ...
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود،
پسر ١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت
میزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
- پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
- خدمتکار گفت: ٥٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش
را در آورد و شمرد. بعد پرسید:
- بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود
و عدهاى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز
ایستاده بودند، با بیحوصلگى گفت:
- ٣٥ سنت
- پسر دوباره سکههایش را شمرد و گفت:
- براى من یک بستنى بیاورید.
خدمتکار یک بستنى آورد و صورتحساب را نیز روى میز
گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورتحساب را
برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت کرد و رفت.
هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت،
گریهاش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب
خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود.
یعنى او با پولهایش میتوانست بستنى با شکلات بخورد
امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمیماند،
این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود.
ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج. نیمههای شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و نالههای دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش میرسید. مبهوت فریادها و نالهها بود که شبان دست بر شانهاش گذاشت و گفت: این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها نالههایش را میشنویم. |
چون در بین ما نیست همین فریادها به ما میگوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال میشویم که نفس میکشد.
ناصر خسرو گفت: میخواهم به پیش آن مرد روم.
مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد.
ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.
مرد به آن دو گفت از جان من چه میخواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.
ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدمهای جدید و زندگیهای گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود....
چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود. .......
سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش بازگشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت..
اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ میگوید: “سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان میکنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو... لبخند آدمیان اندیشههای سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. ”
شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانهای بسازند، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.
باید دنبال شادی ها گشت، غمها خودشان ما را پیدا می کنند.(فردریش نیچه)
دلم برای خدای خوبم تنگ شده
دل کوچیک من برای خدای ازلی وابدیم تنگ شده
دلم میخواد از ته دل فریاد بزنم
خدای عزیزم
خدای مهربانم
خدای یگانه
معبودم
مرا دریاب
چه کاری شما را خیلی خوشحال می کند؟ سرچشمه ی این رضایت و خوشحالی کجاست؟ اگر معنی واقعی شادی را بفهمید و آن را به کار بگیرید، کم کم درهای موفقیت را یکی یکی به روی خودتان و خانواده ی تان باز خواهید کرد.
شادمانی می تواند به عنوان «احساس ناشی از پیشرفت اهداف خوش آیند و مطلوب» تعریف شود. برای پی بردن به این نکته به آخرین هدفی که در آن به نتیجه ی مطلوب رسیده اید، فکر کنید. ولی اگر اهداف جدیدی در برنامه ریزی آینده ی تان وجود نداشته باشد به زودی این رضایت خاطر جایش را به ملالت و خستگی خواهد داد. این چیز خوش آیندی نیست که انسان در زندگی به همه ی اهداف اش رسیده باشد و هدف جدیدی در سر نداشته باشد.
- فکر کردن به آخرین هدف
به آخرین هدفی که در آن به نتیجه ی مطلوب دست یافته اید فکر کنید، به هدفی که در گذشته به آن رسیده اید فکر کنید. به یاد بیاورید در روز عروسی تان یا در روز فارغ التحصیلی تان از مدرسه یا دانشگاه چه احساسی داشته اید؟ در هر مورد، شما به یکی از اهداف تان دست یافته اید. به یاد بیاورید چه زمان هایی در زندگی تان احساس رضایت مندی می کردید؟ شاید وقتی بوده که یک تجارت جدید را شروع کرده بودید یا شغلی جدید به شما پیشنهاد شده بود. شاید هم هنگامی که قرض های تان تمام و کمال پرداخت شد.
استفاده از مفهوم شادی، رسیدن به شادی را آسان می کند. به آسانی اهداف مطلوب تان را انتخاب کنید و آن ها را پیش ببرید.
- فکر کردن به اهداف جدید
رضایت خاطر جایش را به کسلی خواهد داد، اگر اهداف جدیدی در سر نداشته باشید. بدون هدف جدید شما کسل خواهید شد و کسلی شما را به سوی استرس سوق خواهد داد. برای مثال، برنامه ریزی برای تعطیلات هیجان انگیز است ولی خیلی از افراد در آخر تعطیلات اشک شان درمی آید به این دلیل که برنامه و هدف جدیدی ندارند.
ادامه مطلب ...